من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم
ابر و بارونو میدیدیم .. اما دنیامون قفس بود
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود
اما یک روز اونایی که .. ما رو با هم دوست نداشتن
تو رو پر دادن و جاتم .. یه دونه آینه گذاشتن
من خوشباور ساده .. فکر میکردم روبهرومی
گاهی اشتباه میکردم .. من کدومم تو کدومی
با تو زندگی میکردم .. قفس تنگ و سیاهو
عشق تو از خاطرم برد .. عشق پر زدن تا ماهو
اما یک روز باد وحشی .. رویاهامو با خودش برد
قفس افتاد و شکست و .. آینه افتاد و ترک خورد
تازه فهمیدم دروغ بود .. دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری .. خودمو نشناخته بودم
تو تو آسمونا بودی .. با پرندههای آزاد
من تنخسته رو حتا .. یه دفعه یادت نیفتاد
حالا این قفس شکسته .. راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم .. دیگه یادم رفته پرواز
شایان جعفرنژاد
هنگامه رفتنت را به یاد دارم
غروب بود و باد سردی چشمان اشک آلودم را می سوزاند
ساحل دریا سرد و بی روح بود
دریا امواجش را به ساحل می رساند تا چیزی بگویند اما صدای باد بلند تر بود
سینه ام تنگ بود
سکوت بر تمام وجودم سایه افکنده بود
و فقط من بودم و اشک بود و غربت تنهایی بعد از رفتنت
درونم غوغایی به پا بود
تو رفتی و خیال هایم تنها ماند
تو رفتی و دستانم خالی شد
امیدهایم در هم شکست و آرزوهایم بر باد شد
زندگی بعد از تو چقدر تلخ و غمناک خواهد شد
زخمهای دلم را دیگر التیامی نخواهد بود
نمی دانی که با رفتنت چگونه آرزوهایم را در هم شکستی
روزهای حضورت را مرور می کنم چگونه هوای عشق بر دنیای ما جریان زندگی گشته بود
اما امشب تنهایی، تنها هدیه ای است که از رفتنت برایم به یادگار مانده است
اشکهایم روان و دلم غریب و تنها گشته
تو رفتی و من تنها گشتم
تو رفتی و خودم را به روزگار سپردم
تو رفتی و من کوه غم شدم
تو رفتی و بعد از رفتنت دلم برای خودم نیز خیلی تنگ شد
مدتهاست از خودم نیز خبری ندارم...
بخند
حتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند
حتی اگر لبخندت ژست خشک وتانخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند
بخند
حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند
حتی اگرلبخندت لای هزارخاطره خاک بخورد
بخند
حتی اگر اناربه ماه چشمانت به انتظار ریزش باشد
حتی اگر سیب سرخ نگاهت دچارکرم های حسرت شده است
بخند
حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است
بخند
حتی اگر آخرین بهارت باشد
آخرین آرزوهایت
بخند
حتی اگر
سایه دیگر ازخورشید پیروی نکند
آسمان بوی دودبگیرد
عشق کپک بزند
شعربوی نا بدهد
بخند
حتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد
بخند
حتی اگر...